محل تبلیغات شما

یاد گرفته‌ام که زمان زیادی می‌برد، اما درنهایت به مکان‌ها یا از آن مهم‌تر آدم‌های تازه خو می‌گیرم، بالاخره یک جایی این اتفاق می‌افتد. که حتی اتاق منفور طفلکم در آلمان را با اشک در چشم ترک‌ کردم و درحالی که اشک می‌ریختم از این کار جهان مدام در عجب بودم. با این حال این باور هنوز در ناخودآگاهم ثبت نشده‌است که تبدیل به امید شود. برای همین "دیگر" را از اول جمله‌ی اولم پاک کردم. "دیگر یاد گرفته‌ام" برای زمانی‌است که هر صبح بختک تنهایی چنان رویم چمبره نزند که ساعت‌ها زیر پتو به نبرد علیه میلم به فرار از این دنیای تازه و ناپدید شدن ‌بگذرانم. شب‌هایی هست اما که احساس می‌کنم یک قدم جلو آمده‌ام.

درواقع همه‌ی این چرندیات را بافتم که بگویم اولین بادمجانِ اینجا را درست کردم!

تقابل ترس و امنیت

بادمجان، طعم خوشبختی

باید بست..باید رفت..

یک ,یاد ,تازه ,اشک ,گرفته‌ام ,علیه ,یاد گرفته‌ام ,از این ,ساعت‌ها زیر ,زیر پتو ,که ساعت‌ها

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها